صدرا  جونم صدرا جونم ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

صدرا عشق مامان

پسری از جنس پاییز با بوی بهار...

ماجرای عید 93 وسیزده بدر

سلام به پسر یکی یه دونه ی خودم وسلام به دوستای گلم  که امیدوارم  عید خوبی رو پشت سر گذاشتن  عزیز دلم با کلی تاخیر اومدم ولی از ماجرای عید دونه به دونه برات میگم تا خاطره ی باشه برای فرداهایت  عزیزم عمرم تنهاییم عاشقانه دوستت دارم  پسرم تموم دنیا ی مامان از دنیای کوچکیت برات مینویسم از لحظه به لحظه هایت مینویسم. عزیزدل مامان امسال سال نو رو 3 نفری توی خونه ی خودمون تحویل کردیم ومنم از لحظه ها وثانیه های تحویل سال ازت عکس گرفتم وبعد از تحویل سال خونه مامان بزرگ و خونه ی مامان جونت رفتیم که شام هم خونه مامان جون اینا بودیم خلاصه با عزیزترین هایمان سال قشنگی رو شروع کردیم و این چند روز اول عید رو بیشتر...
2 ارديبهشت 1393

تولد صدرا جوجوی مامانی

جشن تولد صدرا کوچولو میخواهم با تو یک قرار بگذارم...   یک عهد.. باشد؟؟ تو یکی ببوس....اما من؛ هرچه دلم خواست...هرچقدر خواستم... تا جایی که سیراب شوم... میخواهم طعم بوسه هایت زیر دندان احساسم تا ابد بماند. من مادرم... تو هر چقدر میخواهی ببوس...اما ببوس ! من ولی...مادرانه میبوسم... گاه با یک بوسه گاه باید هزاران بوسه را روانه ی وجود نرم و ابریشمینت کنم فقط یک چیز...سیر نمیشوم!!! هیچ گاه ! زنده باشی عمر مادر. جشن تولد صدرا جونی با تم ماشین های مک کویین قبل جشن تولد مثل دومادا ارایشگاه وحموم رفتی که تمیز ومرتب بشییییی ای جان اینم عکسایی که در اتلیه گرفته شده وبرای مهم...
29 فروردين 1393

نوروز 93 سومین بهار صدرا جونم مبارک

باز هفت سین سرور ماهی و تنگ بلور سکه و سبزه و آب نرگس و جام شراب باز هم شادی عید آرزوهای سپید باز لیلای بهار باز مجنونی بید باز هم رنگین کمان باز باران بهار باز گل مست غرور باز بلبل نغمه خوان باز رقص دود عود باز اسفند و گلاب باز آن سودای ناب کور باد چشم حسود باز تکرار دعا یا مقلب القلوب یا مدبر النهار حال ما گردان تو خوب راه ما گردان تو راست باز نوروز سعید باز هم سال جدید باز هم لاله عشق خنده و بیم و امید عید شما مبارک   صدرایم در لحظه تحویل سال اینگونه دعایت کردم خدایا: بجز خودت به دیگری واگذارش مکن:توی پروردگار او پس قرار ده بی قراری در نفسش .یقین در دلش: اخلاص در کردارش:روشنی د...
28 فروردين 1393

پسرم اواخر سال 92 رو داره با خوشی به پایان میرسونه هوراااااااااااا

یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باشد             سلام به  پسمل یکی یه دونه ی خودم  که اخرای سال ٩٢ رو با شیطنت ها ی کودکانه ی خودش داره سپری میکنه اخی جیگرم  هرروز بزرگتر وعاقلانه تر میشی قربونت برم که سالهای قبل کوچیک بودی ...
2 فروردين 1393

جوجوی خوش خنده ی مامانی 27 ماهگیت مبارک

سلام به گل پسرم این ماهها و روز ها مثل برق وباد میگذرند ومافقط نظاره گر این روزهای شادیم  که گاه با سخن وروجک  غرق خنده میشویم وان را بارها وبارها تکرار میکنیم وبه وجد می اییم .وخدا رو به خاطر  داشتنت  شکر گذاریم   دلبرکم میدونی ۲۷ ماه از عاشقی مون گذشته  ۲۷ ماه از باهم بودنمون گذشته ۲۷ ماه با هم چهار دست وپا رفتنمان گذشته ۲۷ ماه  در کنار هم لنگ لنگ رفتنمان گذشته ۲۷ ماه با هم گریه کردیم وخندیدیم گذشته ۲۷ ماه از بودنت با شادی گذشته ولی الان تنها یادگاری که از قبل دارم وجود پاک ومعصومی که دنیا رو بگردم تا نداره می میونه که الان الان شده تنها بهانه ی زندگیمان کودکم ۲۷ ماهگیت مبارک ...
28 اسفند 1392

یه روز جمعه با یه پسرک ملوس وشیطون

سلام ملوسک مامان امروز که این پست وبرات میزارم تو در خواب شبانه ی ومنم هر موقع که فرصت میشه میام واز خاطراتت میگم .چون دوست دارم از لحظه های شیرین زندگیت بگویم که سوالی برایم نباشد که ای کاش مینوشتم . وبرای دلبندم که میدانم هر کودکی را که اینده  خواهد دید بگوید منم این شکلی بودم این ادا واطفالو رو داشتم خلاصه این خاطرات برای من وتو با ارزش است که هیچ کدوممون  هیچ گاه فراموش نخواهیم کرد  .حتی در پشت این لپ تاب که میشینم  وصفحه خاطرات پسملی رو که میخونم  همشون تازگی داره مثل عطر بوی تو ...........   پسمل گلی روز جمعه این ماه برای صرف نهار دعوت شدیم خونه ی مادر بزرگ  بنده . هر وقت که او...
28 اسفند 1392

لالایی کن چرا غ خونه من 2

        لالا کن خوشترین پایان قصه لالالالا که لالات می کنم من نگا ه بر قدوبالات می کنم من لالالالا که لالات بی بلا باد نگهدار شب و روزت خدا باد !   لالاییت می کنم خوابت نمیاد بزرگت کردم و یادت نمیاد بزرگت کردم و تا زن ده باشی غلام حضرت معصومه باشی ...
28 اسفند 1392

چهارشنبه سوری صدرا کوچول موچو لو

 سلام عزیزم پسمل خوردنی من که هروز که میگذرد خوردنی وخوشمزه تر میشی. عشق کوچولوی من خلاصه چهار شنبه سوری هم اومد امروز روز خوبی هم برای من بود وهم روز قشنگی برای نازم .امروز عمه عزیزم که تو غربت بود برای عید اومدن خونه مادر بزرگم  که عید رو این جا باشن خیلی خوشحال شدیم  وخیلی هم دلتنگ شون  بودیم وامروز بابایی برای صرف نهار نیومد خونه وتو مغازه کارایی داشت که دم عیدی سرشون شلوغه وبعد از ظهر زنگیدم به مامانم که بیاین خونه ی ما که دلمون گرفته وبابایی هم که ماشین وبرده نمیتونستم بااین گرد وغبار وطوفان تو روبیرون ببرم و مامانی اینا اومدن خونه مون و عصرونه خوردیم و مامانم مخواست دایی کوچیکتو ببره دکتر ویکم گلوش چرک کرده وم...
28 اسفند 1392

اسفند ماه وهیاهوی عید

زندگی یعنی دیدن لبخند عزیزانی که دوستشان داریم. زندگی یعنی شادی های بی دلیل و خنده های از ته دل. زندگی یعنی خاطره های یواشکی که ثانیه ها لبخند را بر لبانمان جاری می سازد. زندگی یعنی صدای قهقه کودکان، یعنی دیدن طلوع هر صبح خورشید... زندگی یعنی آرامش یعنی سادگی... زندگی، یعنی چای تازه دم مادر.   سلام به دوستای گلم وسلامی به لطافت گلها  به یکی یه دونه ی خونم  عشقم  پاره تنم بازم اومدم تا ازشیرین زبونیات بگم از بزرگ شدنات بگم  که ماشالله هزار ماشالله  دیگه تو حرف زدن مشکل نداری  ولی دوستان وفامیل ها میگن که چیزی نمیفهمیم ولی ما داریم تمام جملات تو را میفهمیم مثال قدیم که میگن زبون لال و مادرش می...
25 اسفند 1392