صدرا  جونم صدرا جونم ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

صدرا عشق مامان

پسری از جنس پاییز با بوی بهار...

بابا بلد نیست .......

سلام وروجک خونه   پسرم امروز  ما رو خیلی خندوندی  که با بابایی میخواستیم درسته قورتت  بدیم عشق مامان بعد ازامدن بابایی که خیلی قبراح وسر حال بودی منم که از عصر اسباب بازیهاتو که تو پارکینگ بودن رو برات اورده بودم خلاصه از عصر امروز سر گرم بازی بودی ولی قبل بابایی خونه رو مرتب کرده بودم که بابایی امسال علاقه زیادی به سریال مختار نامه داره و تماشای تی وی هم تو اتاق کوچولو واونم با چه ماجراهایی پدر خونه در حال تماشای تی وی و کوچولوی خونه هم در حال ریخت وپاش اسباب بازیها وسط اتاق و یه ساعت هم از داخل اون اسباب بازیهآ پیدا شد وشد سوزه ی ماچون اون ساعت چراغ داره و باید تو تاریکی عکسش نمایا ن  بشهکه گل پسرما...
28 بهمن 1392

اذر ماه

سلام پسرم خوشحالم که به وبت اومدم برات مینویسم  تا روزی که بخوانی.   پسرم خیلی بزرگ وفهمیده شدی و واسه ی خودت مرد شدی شیرین شدی دلبر شدی یه جا بگم /تموم زند گیمون شدی اقا پسر پسرم اذر ماه"ماه شادی و نشاط برای خانواده ماست چرا که؟دوسالگرد مهم تو این ماه رقم خورده . اولی ۵ اذر ماه که با بابایی یه زندگی محکم با پایه عشق ساختیم  و فقط روزش رو گذاشتیم سالگرد ازدواج . و دومی ۱۷ اذر که خدا بعد دو سال از زندگیمون تا این که خوشبختیمون کامل بشه از خدا تو رو خواستیم وخدا ۱۷ اذر هدیه اسمونیشو به ما دادوبه زندگی رنگ دیگه ای بخشید . خدایا از تموم نعمت هایی که بهمون بخشیدی شکر گذارم ...
28 بهمن 1392

وقتی مادر میشی ...............

وقتی مادر میشی دنیات عجیب وغریب میشه   وقتی مادر میشی دنیات کوچیک میشه انقدر کوچیک میشه که هیچ کس غیر از خودت دنیا رو نمیبینه. دنیات میشه کودکت با کودک شیر میخوری........با کودکت چهار دست وپا راه میری............با کودکت اده بده میکنی با کودکت رشد میکنی بزرگ میشی. انقدر بزرگ که همه میگن مادری....... یهویی کوه میشی توانت میشه ۱۰۰۰برابر. دیگه مریض نمیشی دیگه نمی نالی وقتی مادر میشی دیگه ازسوسک نمیترسی وقتی ممادر میشی دنیات میشه تغذیه واموزش وپرورش. دیگه وقت نداری یه صبح تا شب بری خرید واسه یه مانتو. وقت میشه طلای ۱۰۰۰ عیار:نایاب نایاب وقتت میشه کودکت حالا کوه شدی اون میخواد ازت بالا بره:قد...
28 بهمن 1392

دفاع مقدس

سلام پسرم عزیز دلم  امروز 31 شهریور مصادف با دفاع مقدس بود که چن ساله که در شمیم پایداری برگزار میشه که نزدیک خونه ماست باباجونت عصر ساعت 6 ما رو هم برداشت و رفتیم پارک شمیم پایداری  برای مشاهده نمایشات خلاصه وقتی رسیدیم خیلی ذوق کردی که اینا چین؟ولی  بعدش عادت کردی اولش سوار تانگ شدید با امیر حسین  بعد سوار با زور و کلک پایین اوردیمتون واینم یه روز خوب و یه مراسم خوب برای گل پسری شد که برای بار دوم اوردمت که اولی سال قبل کوشولو بودی وتوجه نمیکردی ولی اینبار و دیگه نگو که حسابی میدونستی ومنم توضیح میدادم ؟     ...
28 بهمن 1392

ارام جانم

ارام جان ارام جانم بخواب   سلام پسملم خوشحالم که وقت اوردم که به وبت سر بزنم چون از دست وروجکم حتی وقت نمیکنم سرمو بخارونم پسرم اتیش پاره شدی خیلی شیطون بلا گنجشک شیرین زبون موش خونه هر چی بابتت بگم بازم کمه پسرکم پریروز گهواره نوزادیتو اوردم که خونه رو زیاد کثیف نکنی که کاشششششششششش نمی اوردم  چه بلای سر من اوردی بااین تختت .همه اسباب بازیها تو ریختم توش ولی هر کدوم بعد کمی بازی پرتاب به اون ور خونه و ای مامانی من با تو چی کنم  بعد هم وقت خوابت رسید که گفتم به پاهام بندازم که بخوابی که نشد گفتی باهمین تخت کوچکم که ختی پاهات بیرون میزد  خوابیدی بعد خواب گفتم بزارم زمین بخوابی که یه دادی زدی که اونجو...
27 بهمن 1392

ماجرای ما در شهریور وتولد بابایی

ماجرای ما در شهریور 92 سلام گلم عزیزتر از جانم خدا رو شکر که حالت بهتر شده هیچ مادری دوست نداره بچه سرما بخوره یا مریض بشه منم همینطور خیلی دوست دارم دلبرکم دوشنبه 11 شهریور بود که حال گل پسری خوب خوب   در ضمن پسرم 5 شهریور تولد بابایی بود که منم واسه ی تولد بابایی یه کیک خشمززه درست کرده بودم که به خاطر بیماری تو نتونستم اون روز اپش کنم وووو....الان همشو میگم از سیر تا پیاز ما قبل رسیدن بابا چند تا عکس یادگاری از تو خودم گرفتم  وتو هم با چهشوری مثل اینکه تولد تو بود ولی تولد تو هم به شمار میاد چون قبل بابا شمع  و چند بار روشن کردم و تو فوت کردی عاشق این کاری. وکلی نانای کردیم بعد رسیدن بابایی از شوق  مث...
27 بهمن 1392

صدا بده ............

  صدا بده !!! چگونه وقتی این جمله های من در آوردی را از زبانت میشنوم تاب بیاورم و غرق بوسه ات نکنم ؟ چگونه نگاهم را از نگاهت بدزدم تا بند را آب ندهم ؟ چگونه در آغوش نگیرمت و دور تا دور خانه نچرخانمت ؟ چگونه کودک ِ کوچک ِ بی تکرار ِ من ؟ ظرف میوه را درست با چشم برهم زدنی برعکس روی زمین ریخته ای ! کاسه سوپت را یک جا روی میز خالی کرده ای ! با مدادشمعی هایت تمام میز را خط کشیده ای ! برای هر کدام از کارهایی که کمی درست نیست باید تدبیری بیندیشم ، باید متفاوت عمل کنم ! تصمیم به سکوت گرفته ام ، به چشمانت نگاه نمیکنم تا دلم نلرزد ، وانمود میکنم ناراحتم ! نزدیک می آیی ، قلبم تندتر میتپد ،  ـ مامان ...
27 بهمن 1392

شرح کار این روز ا و19 ماهگی قند عسل

همه شیرینی زندگیم 19 ماهه شدنت مبارک   پسر نازنینم آنقدر سرعت بزرگ شدنت زیاد است که هر چی سعی میکنم بهش نمیرسم... به زمان احتیاج دارم... میدونم کجا می خوام برم فقط لازم است که روزهام کش بیان.... من و بابایی با شروع 19 ماهگیت درک کردیم که داریم وارد یکی دیگه از مرحله های شیرین زندگی پسرمون میشیم... مرحله بزرگ شدن و قد کشیدن... مرحله بالندگی... مرحله درک کردن خیلی از مسائل و حرفهای بیشتر و ... امیدواریم بتونیم راهنمای خوبی برای تمام مراحل زندگیت باشیم عزیز دلم...امیدوارم بتونیم همزمان با تو فدم برداریم و پیش بریم.. زمان خیلی زود در حال گذر است... کاش میشد در لحظه ایستاد و لذت برد اما ...
27 بهمن 1392

اولینروز عشق با وروجک خونه

گل من وقتی که قدم به این دنیای بزرگ گذاشتی زندگی من وبابات رو سر شار از شادی ومهر ومحبت کردی باید این رو هم بدانی که در این دنیا مناسبت ها مراسمات وخلاصه ما را در این تنهایها تنها نگذاری وما را شریک خود بدانی  قشنگترین ارزوهایم صدرا روز دوست داشتن روز عشق روز با هم بودن روز رویاهایم را به تو وعزیزم عمرم وجودم  وتنها تکیه گاهم بابات تبریک میگم روز عشق بابات برای تو جیگرش یه ماشین و برا من یه روسری که خیلی دوسش داشتم برامون خرید بینهایت ممنون  و مامانت برا گلش لباس و عشقم جا کیلید قلب خرید تنها تکیه گاهم ٣٠ فروردین ٩٢ ...
26 بهمن 1392