صدرا  جونم صدرا جونم ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

صدرا عشق مامان

پسری از جنس پاییز با بوی بهار...

زیباترین آغاز را با تو تجربه کردم ، پس تا زیباترین پایان با تو ام

  همسر خوبم با وجود پر مهرت و نگاه گرمت دنیایی از پاکی و صفا برایم به ارمغان آوردی خوب من برای توصیف مهربانی‌هایت واژه‌ها یاری نمی‌ دهند ، چرا که تو خود قاموس مهربانی هستی و من خوشحالم که سالی دیگر بر عمر زندگی مشترکمان افزوده شد … عزیز دلم 87.09.05 سالگرد عروسی من و بابائی بود و حالا هشتمین  سالیه که این روز قشنگ رو داریم با تو فرشته ی کوچولومون جشن می گیریم دوستون دارم بهونه های زندگیم شنیدم دوست داشتن از عشق برتر است حالا میتوانم کاملا ابن جمله را درک کنم چون تا قبل از ازدواج عاشقت بودم اما حالا چون کودکی وابسته به مادر دوستت دارم و از بودن...
5 آذر 1394

روزهای پاییزی

    برای دوست داشتنت قند عسلم دلی دارم به وسعت دریا ....نگاهی آرام به حجم آسمان و صدایی رساتر از پریشانی بادها.... تو در کنارم می بالی و اوج می گیری و من دستانم با لمس دستانت سرشار از آرامش می شود زیباترین خاطره هایم این روزها در کنار تو رقم می خورد.... تو و تمامی شیطنت هایت،تمامی شیرین زبانی و حتی اخم هایت.... با حضورت من بهترین مادر دنیا هستم و البته عاشق ترین.....   ...سلام پسرم قند عسلم عشقم نفسم امیدم صدرایم روزها وساعتها وحتی ثانیه ها به لطف تو وروجک چنان در حال گذر است که بعضی وقت ها خودم کم میاورم  از اول صبح در حا ل بازی وشیطنت وبخور وبریز حالا این جا کسی...
18 آبان 1394

عاشقانه هایم تمامی ندارد ...وقتی تو بهترین اتفاق زندگیم هستی

    باز هم در کنار هم بهار وتابستان بسیار زیبایی را سپری کردیم .خدا رو شکر به خاطر تمام لحظات زیبایی که به ما ارزانی داشت . تو این چند ماه مهمونی رفتیم چند بار پارک وخرید وتولدومسافرت وعروسی ......ودور دور کردنای همیشگی خلاصه اینکه تو خونه وبیرون مشغول بودیم وسعی کردیم از لحظاتمون استفاده کنیم وخوش باشیم . زندگی قصه و حرفیست که شیرینی آن  خنده ی توست  تلخی اش گریه ی توست  کاش پر باشد لحظه هایم همه از خنده ی تو  نفسم در گیر است ، لابه لای نفست  وای چقدر شیرین است طعم  نفست  سلام دوردونه ای شیرینم سلام ارامش جانم سلام...
9 آبان 1394

پسرم کودکی کن

سلام مادر بزرگ کاش زنده بودی و میدیدی ... که بالاخره بزرگترین آرزوی دوران کودکی ام برآورده شده است ... بدترین آرزویی را میگویم که یک کودک میتواند آرزو کند : " بزرگ شدن ... " کاش کاش بچه بودم که اگه دلمو میشکوندن با یک بوسه همه چی یادم میرفت   کوچیک که بودم ... شاید باورتون نشه ولی دنیا یه جور دیگه بود ... قسم میخورم که راست میگم ... خیلی چیزها الان هست که اون موقع نبود، از طرفی خیلی چیزها هم اون موقع بود که الان نیست ... ترجیح میدم الانی ها رو نداشتم و اون موقعی ها رو داشتم ... کوچیک که بودم ... آره ... دنیا یه جور دیگه بود ... یک دقیقه سکوت...
23 شهريور 1394

روزهای بی تکرار پسرکم

  پسر ناز من سه سال وهشت ماه است که وارد زندگی ما شده و بهترینها رادر زندگی برایمان آفرید. حس قشنگ مادر بودن را برای من و احساس پدری را برای امیر ،حس مادر بزرگی را برای مادرهایمان و.... خیلی از حسای زیبای دیگر برای نزدیکانمان.  پسر من حس زیبای مادری را به من داد وهمدم لحظه های خلوت و خاموشی شد که ساعتها نمیدانستم با این تنهایی چه کنم ، الان این موجود کوچک به قدری در این لحظات جا گرفته که نیاز به وقت اصافه دارم . از مادر شدنم لذت میبرم، از لحظاتی که ساعتها در آغوش میگیرم و نوازشش میکنم و او معصومانه در چشمانم خیره میشود. از مادر شدنم لذت میبرم که لحظه ای طاقت دوری منو نداره و با ندیدن من ناآرومه.من خدایم را شکر میک...
25 مرداد 1394

عکس های شمال سری سوم

اینم از عکسهای شمال که با مامان فاطی اینا رفتیم جای همه ی دوستان خالی خیلی خوش گذشت یه شب تو ساحل گیسوم موندیم ویه شب وهم تو استارا عکس های بالا مربوط به ساحل گیسوم که پر از درختای زیبا بود چند بار قبل از به دنیا اومدن صدرا رفته بودیم ولی صدرا جون اولین بارش بود که رفت دریا رودید وکلی هم خوشحال بود ولی شب بعدش دیگه با دیدن ماهی کنار ساحل ..دیگه اصلا جلو نمیومد وهی میگفت ماهی ماهی فدات شم که اینقدر از ماهی میترسی پسرک شجاع من عاشقتتم نفسم ...
5 مرداد 1394