صدرا  جونم صدرا جونم ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 20 روز سن داره

صدرا عشق مامان

پسری از جنس پاییز با بوی بهار...

روزهای بی تکرار پسرکم

1394/5/25 21:26
نویسنده : مامان صدرا
788 بازدید
اشتراک گذاری

 

  • پسر ناز من سه سال وهشت ماه است که وارد زندگی ما شده و بهترینها رادر زندگی برایمان آفرید. حس قشنگ مادر بودن را برای من و احساس پدری را برای امیر ،حس مادر بزرگی را برای مادرهایمان و.... خیلی از حسای زیبای دیگر برای نزدیکانمان. 

پسر من حس زیبای مادری را به من داد وهمدم لحظه های خلوت و خاموشی شد که ساعتها نمیدانستم با این تنهایی چه کنم ، الان این موجود کوچک به قدری در این لحظات جا گرفته که نیاز به وقت اصافه دارم

. از مادر شدنم لذت میبرم، از لحظاتی که ساعتها در آغوش میگیرم و نوازشش میکنم و او معصومانه در چشمانم خیره میشود. از مادر شدنم لذت میبرم که لحظه ای طاقت دوری منو نداره و با ندیدن من ناآرومه.من خدایم را شکر میکنم که با فرستادن این فرشته زیبا حس زیبای مادری را به من چشاند.

 

 

حرفای قشنگ وبا مزه ی صدرا جونی:

 

__خانوادگی مشغول تمیز کردن لوبیا هستیم که یهویی صدرا میگه من چه پسر خوبی هستم که تو کارا بهت کمک میکنم تعجب

 

 

 

__یه روز تو وبلاگم عکسای صدرا رو نشون میدادم که گفتم اینم وبلاگ تویه خاطراتتو واست مینویسم وقتی بزرگ شدی بخونی گفت ممنون مامانی ک خاطراتم ومینویسیبغل

 

 

 

__یه روز با صدرا جونی دوتایی پارک رفتیم یه دختر کوچولو ی خوشگل وسفید اومد کنارمون صدرا بانگاه ملیحی گفت مامان این دختره چه ضد افتابی میزنه ک اینقدر سفیده متفکر

 

 

 

 

__صدرا میگه مامان کاش من تو یه اداره کار میکردم نه تو بانک بهتر پول میدن کاش تو بانک کار میکردم اونوقت واســــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه تو همه چیز میخریدم سوالمامانی چی میخوای ماشین ساسی بلنــــــــــــد میخوای بغل

 

 

 

 

__یه روز که شب دیر وقت بود از مهمونی اومده بودیم صدرا میگه مامانی بخوابین دیگه صبح نمیتونین بیدار شین هاخندونک

 

 

 

 

__صدرا در هر موقع وهر جا باشیم حتی تو مهمونی میره ومیاد بهم میگه مامانی عرشیا کی بزرگ میشه زبان

 

 

 

 

__لباسای خودم وبابایی روواوردم اتو کنم صدرا میگه مامان این همه کار نمیخواد لباسای بابا رو اتو کنی بذار خودش اتو کنه خنده

 

 

 

__صدرا میگه مامان دوتا قرص نعنا بهم بده با تعجب میگم دوتا ؟تو جواب میگه چیه مگه هشت تا که نخواستم خنده

 

 

 

 

__موقعی که صدرا عطسه میکنه میگه  اره فکر کنم از امیر حسین گرفتم متنظر

 

 

 

 

تا جایی که یادم بود نوشتم  موقعی که یاد بیافته تو این پست اضافه میکنم """""""""""

حالا بفرمایین عکسای عسلک وتوضیح تو پایین عکسا

 

 

عروسی پسر دایی بابایی 14 مرداد

تولد دایی داداشی گلم 5 مرداد

تولد عمو رضا که رفتیم شاه گلی

گردش سه نفره ی ما در  کندوان

کلی با بچه ها بازی کردی .

 

 

 

 

 

 

 

عاشقتم نفسم

 

 

 

 

 
پسندها (13)

نظرات (5)

دلارام
25 مرداد 94 22:38
سلام بانو نینیه نازی دارین منم ی وبلاگ واسه نینی تو راهیمون درس کردم خوش حال میشم سر بزنین و اگر موافق تبادل لینک بودید بهم خبر بدین
مامان صدرا
پاسخ
ممنون عزیزم انشالله به سلامتی البته که موافقم
فرناز خاله ی آرسن جون
10 شهریور 94 15:26
عزیزم همیشه به گردش و خوشی تولد عمو و پسر دایی بابای صدرا جونی با تاخیر مبارکهههههماشالله به صدرا جونی چقدر بلبل زبونهآرسنم مثل صدراجون بعضی وقتا حرفایی میزنه که ما همگی این شکلی میشیمخیلی تیز هوشن بچه های این زمونه.خیلی جالب بود قضیه ی ضد آفتابمامانی واسش اسپند دود کن
مامان صدرا
پاسخ
ممنون عزیزم لطف داری فدات شم بچه های این زمونه هم با هوشن هم خیلی کنجکاون حتما گلم روی ماه ارسن جونمو ببوس
مامان فاطمه
11 شهریور 94 2:42
ماشالله چقدر بزرگ و آقا شده. آفرین به پسر باهوش که این همه شیرین زبونی میکنه
مامان صدرا
پاسخ
ممنون فاطمه جون لپ بهراد خوشگلمو ببوسس فدات
مامان آنیسا
17 شهریور 94 8:16
عزیزم که میخواد واسه مامانش ساسی بلند بخره یعنی با این حرفاشون خستگی رو از تن آدم در می یارن این ور وجکا
مامان صدرا
پاسخ
اره دوست عزیز صدرا جونم خیلی خیالاتی یکیشو میفروشه یکی دیگه میخره واقعا همینطوره
مامان مهری
31 شهریور 94 8:58
تولد داداشی گلت مبارک. همیشه به شادی
مامان صدرا
پاسخ
مرسی مهری جون