3سال و2 ماه و7 روزگی عسلک
دلم برای اینجا تنگ شده دلم برای دوستام تنگ شده .............
روزهای کودکی صدرا پسر عزیزم در حال گذره پسر شیطون وبازیگوش ونیاز به مراقبت در کنارم نفس میکشه وبزرگ میشه
زندگی انقدر روی دور تنده که حتی ثانیه ها هم ارزشمندن و بین اینهمه کار، اگر زمانی باقی باشه، دوست دارم که اون زمان، به بودن در کنار پسرم و تماشای کودکیش بگذره..
- دوست دارم بتونم هر وعده غذای تازه بهش بدم
- دوست دارم بتونم هر بار که طلب می کنه باهاش بازی کنم
- دوست دارم بتونم به موقع شرایط خواب و استراحتش رو فراهم کنم
- دوست دارم اگر وقتی باقی میمونه دوربینم رو دستم بگیرم و این لحظات گذرا رو ثبت کنم
- و هزاران چیز دیگه که دوست دارم و وقت کافی براشون ندارم!!!!!
و وقتی به همه ی اینا نگاهی میندازم می بینم عشق به این خونه ی مجازی، فعلا توی دلم بمونه بهتره، و هر از گاهی میام تا چراغش خاموش نمونه و بعد ها بتونم دوباره بهش جون بدم و رو به راهش کنم...
عزیزم/ پسر خوردنیم /پاستیل زندگیم/ ملوسکم /عاشقانه هایم تمامی ندارد .
پسرم 10 بهمن 93 با دوستای مهد کودکیت رفتیم نمایش که خیلی هم دوست داشتی واستقبلال کردی وخوش گذروندی .
پنجشنبه 2 بهمن هم خونه ی عموی من دعوت بودیم که صبح رفتیم وعصر برگشتیم که پسرک اصلا اذیتم نکرد.
پنجشنبه 9 بهمن هم دعوت بودیم خونه دختر دایی بنده که یه پسر هم سن تو داره که 20 روز از تو کوچیکتره که خیلی شیطون وبلا هستش که برخلاف تو که اروم وساکتی البته (تو بیرون از خونه) کلی اشکتو در اورد ولی بازم بد نبود وخوش گذشت از اینجا هم از دختر دایی عزیزم وصبورم تشکر میکنم که بچه ها خونشونو منفجر کردن .
دیگه اینکه عصر ها موقع برگشت از کار با مامان فاطی دور دور میکنیم وخریدهای عیدیمونم میکنیم وفکر کنم تموم شده و قراره اسفند ماهم اختصاص بدم به خونه تکونی که از الان
راستی پسرم این ماه با بابایی رفتین ارایشگاه موهای خوشگلت برای بار چندمممممممممممم کوتاه شد ولی نه زیاد .........
نفسم 38 ماهگیت مبارک