روزهای قشنگمون ؛کارنامه ی دوم پسر جان
یا رزاق... یک روز عالي...باغ مادر جون . بساط عيش و نوشت هم براه بود..سيخ و كباب و هيزم و آتش... كباب ها را تو به سيخ كشيدي...باد زدي ...آرّه كردي ...فوتبال پدر و پسري ، تجربه ي زیبای کاشت درخت ... ميبيني صدرایم تو حال همه چيز را خوب ميكني....آسمان ، زمين، من ، بابا، كائنات! تو بخندي و راه بروي و نفس بكشي كافيست... همين كه حرف بزني و شيرين زباني كني ،سوال های عجیب و غریبت بپرسی و صدايت در گوش زمان بپيچد كافيست... خدايا هزاران سجده ي شكر...براي مهربونیت
پسر عزیزم نازدونه ام امروز یکی از بهترین روز های زندگی من است چون شاهد موفقیت تو بودم موفقیتی که با سختی و تلاش بسیار زیاد کسب کردی به تو افتخار می کنم
تبریک پسر جان....
کارنامه ی دومت مبارکمان باشد
هرگز در این نقطه متوقف نشو...
تو راه طولانی در مسیر موفقیت در پیش داری
قرار است ناممکن ها را ممکن کنی
از خانوم جواری عزیز و مهربان که هم پای ما در این مسیر همکاری کردن نهایت تشکر رو میکنم
پسر مهربونم
دستهايت طعم دارد! طعمِ بهشت... نميدانم بهشت چه طعمي دارد اما، هرچه كه تو دست بزني در دهانم غوغا ميكند. طعم و دست و انگيزه....اينها دليل است براي پختن و درست كردن...
دایی داداشی گلش
قشنگم یادت نرود تو آروزی مایی که به لطفِ ایزد برآورده شدی... خدایا آرزوهایِ دل های منتظر را برآورده کن...هوایِ روشنیِ زندگیِ ما را هم داشته باش. الحمدلله....شکرالله.....