اسفند ۹۷
روزهای آخر اسفند می تواند یادم بیندازد که زندگی همین است .همین روزهای تند وتند دویدن ها
بشورها و بساب ها ...از نو نوشدن ها
با خودم می گویم ادمیزاد هم موجود عجیبیست.
می داند همین چند صباح دیگر،صدای ساز و دهلِ تحویل سال که بیاید و بگذرد؛دوباره شروع می کند به ارام شدن ها و در خود راکد ماندن ها؛شلوغ و در هم و شلخته و کثیف کردن ها و هر روز کهنه تر شدن ها...اما هنوز مثل هر سال ،راه خودش را می رود .
دوباره از نو برای نو شدن ذوق می کند
و از فکر امدن فروردین توی دلش قند آب میشود!
گندمش را سبز می کند؛هفت سینش را می چیند و بعد می نشیند کنار قرآن و آینه و آرزوهای شاد و رنگی اش را توی ذهنش مرور می کند
که انگار هنوز هم ،از لابه لای آن همه تاریکی که بر زندگی خودش و اطرافیانش بارها و بارها سایه انداخته است ؛روزنه های امید را می بیند و به آن دلخوش است.
خدایا این دلخوشی های کوچک را ؛روزنه های پر از امید را ؛از هیچ کس نگیر
سلام به دوستای مهربون خودم که با کامنتهای پر مهرشون همیشه منو شرمنده خودشون کردن
مامانا در چه وصعی هستین با این گرونی خریداتون رو کردین واقعا وصع جامعه افتصاحه خدا به همه رحم کنه
خونه تکونی هاتون رو شروع کردین ما که خداروشکر امسال کاری برا انجام دادن نداشتیم یه خورده ریزایی داشتیم که دادیم صدرا انجامشون داد