من وکارام 1
سلام دوست جونا بعد چند روز اومدم مامانم خسته بود گفتم وبلاگمو خودم اپ کنم
امروز29 مرداد از صبح تا عصر با مامان تو خونه تنها بودم وزیادم گریه میکردم نق میزدم یعنی چند روزه که اینطوریم ها مامانم رو خیلی اذیت میکنم مامان منو ببخش منم دوست دارم پسر خوبی باشم که نمیشه بعد از ظهر مامانی یه کیک خشمشه درست کرد که دستش در د نکنه من یکم ازش خوردم مامانم دیروز یه شمع تولدم برا بابایی گرفته بود که چند بار مامان روشنش کرد ومنم فوتش کردم وبا مامانی کلی خندیدیم ودست زدیم مامانی دوست دارم که اینقدر سرگرمم میکنی بعد یه تماس برنامه ما که میخواستیم بریم پارک عدالت به هم خورد خوبه که به هم خورد مامان جونم بود که میگفت بریم پارک لاله که من عاشق اونجا هستم مامانم هم قبول کرد رفتیم پارک لاله تا طبقه اخر پله برقی داره من به تنهایی و با دو تا پای کوچک که حتی بغل مامانی هم نمیرفتم رسیدیم وسایل بازی که من عاشقش هستم مامانم منو سوار یه ماشین کرد یکم ترسیدم بعد از جسارت امیر حسین دایی کوچکم تونستم تا اخرش توی ماشین بشینم دست همه درد نکنه که من و هی دارن خوشحال میکنن بعد بازی در راه اومدن به خونه خیلی گریه کردم ومامانم رو نارا حت کردم بعد مامانه با جیغ وداد برام شیر داد وغذامم رو خوردم وخوابیدم
حالا خیلی خوابم میاد بقیه ش بمونه واسه بعد شب بخیر دوست جونا