روزهای سخت
مرد کوچک مادر
پیش از آنکه به تو بگویم چه اتفاقاتی افتاده ، اول برای سلامتی مان شکر میکنم .
خیلی وقت پیش بود قلم به دست نشده بودم ، درد داشتن چقدر دردناک و دلهره آور است .
پسر جان نمیدانم وقتی این پست رو میخونی در چه سن و سالی هستی و بیشتر از همه نگران این هستم که چه حسی خواهی داشت .
هشت ماه هست که روزگار به کام مون تلخ است خدا هیچ بنی آدمی رو گرفتار افراد بی شخصیت و بی هویت نکند که هدفشون بهم ریختن زندگی مردم است .
الان که دارم این پست رو آپ میکنم تو خونه جدیدمون هستیم .
متأسفانه خونه ی پدریت رو بعد از ۱۵ سال ، مجبوری ترک کردیم
پسر جان از آدم ها نگم برات چه ظلمی در حقمان شد
چه روزهای بدی رو گذروندیم چقدر سخت هست ضربه خوردن از نزدیکان
واقعا همچین پدر و مادر هایی در این دنیا وجود دارد که کلید ها رو بگیرن و فرزندانشان رو بیرون کنن چون چیزی به نفعشان نیست
خلاصه پسرم ما برای روزهای قشنگ و آرزوهای زیبای تو تا آخرین لحظه میجنگیم
من به معجزه پروردگارم ایمان دارم
#پی نوشت_پسرم با اینکه این ماه اصلا حواسم به درسات نبود و تو ماشین درس خوندی ولی با وجود این همه سختی شاگرد اول کلاستون بودین و لوح تقدیر و جایزه از طرف مدرسه گرفتی این میتونه خنده به لبات بیاره نمیخوام ناراحت این صفحه رو ببندی .
از طرف مامانت که عاشقانه دوستت داره ️
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی