صدرا  جونم صدرا جونم ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

صدرا عشق مامان

پسری از جنس پاییز با بوی بهار...

روزهای سخت

1402/3/21 23:45
نویسنده : مامان صدرا
294 بازدید
اشتراک گذاری

مرد کوچک مادر
پیش از آنکه به تو بگویم چه اتفاقاتی افتاده ، اول برای سلامتی مان شکر میکنم .

خیلی وقت پیش بود قلم به دست نشده بودم ، درد داشتن چقدر دردناک و دلهره آور است .

پسر جان نمیدانم وقتی این پست رو می‌خونی در چه سن و سالی هستی و بیشتر از همه نگران این هستم که چه حسی خواهی داشت .

هشت ماه هست که روزگار به کام مون تلخ است خدا هیچ بنی آدمی رو گرفتار افراد بی شخصیت و بی هویت نکند که هدفشون بهم ریختن زندگی مردم است .

الان که دارم این پست رو آپ میکنم تو خونه جدیدمون هستیم .
متأسفانه خونه ی پدریت رو بعد از ۱۵ سال ، مجبوری ترک کردیم
پسر جان از آدم ها نگم برات چه ظلمی در حقمان شد
چه روزهای بدی رو گذروندیم چقدر سخت هست ضربه خوردن از نزدیکان

واقعا همچین پدر و مادر هایی در این دنیا وجود دارد که کلید ها رو بگیرن و فرزندانشان رو بیرون کنن چون چیزی به نفعشان نیست

خلاصه پسرم ما برای روزهای قشنگ و آرزوهای زیبای تو تا آخرین لحظه میجنگیم

من به معجزه پروردگارم ایمان دارم
#پی نوشت_پسرم با اینکه این ماه اصلا حواسم به درسات نبود و تو ماشین درس خوندی ولی با وجود این همه سختی شاگرد اول کلاستون بودین و لوح تقدیر و جایزه از طرف مدرسه گرفتی این می‌تونه خنده به لبات بیاره نمی‌خوام ناراحت این صفحه رو ببندی .
از طرف مامانت که عاشقانه دوستت داره
پسندها (8)

نظرات (2)

مامان پسملامامان پسملا
2 تیر 02 21:58
عزیزم چقدر قلمت زیباست . برایت بهترینها را آرزومندم.طوفان باعث ميشود درخت ريشه هایش را عميق تر و قوى تر كند.
در طوفان هاى زندگى به برگ هايى كه از دست ميدهى فكر نكن ،
به ريشه اى فکر کن که قوی&zwnjتر می&zwnjشود.
از اینکه به ما سر میزنی ممنونم
مامان صدرا
پاسخ
بله کاملا درسته و خودم هم در این باورم ولی آدم واقعا تو شرایط سخت کلا انگیزه ای ندارن ولی شکر خدا  تونستیم این مرحله از زندگیمون رو پشت سر بذاریم 
ممنونم که هستید 
مامان پسملامامان پسملا
2 تیر 02 22:00
📚داستان کوتاه
مثل دانه های قهوه باش

زن جوانی پیش مادر خود می رود و از مشکلات زندگی خود برای او می گوید و اینکه او از تلاش وجنگ مداوم برای حل کردن مشکلاتش خسته شده است&zwnj.

مادرش او را به آشپزخانه برد و بدون آنکه چیزی بگوید سه تا کتری را آب کرد و گذاشت که بجوشد .

سپس توی اولی هویچ ریخت در دومی تخم مرغ ودر سومی دانه های قهوه. بعداز 20 دقیقه که اب کاملا جوشیده بود گاز هارا خاموش کرد! 

اول هویچ هارا در ظرفی گذاشت ٬ سپس تخم مرغ هارا هم در ظرف گذاشت وقهوه راهم در ظرفی ریخت و جلوی دخترش گذاشت سپس از دخترش پرسید که چه می بینی؟

دخترش پاسخ داد: هویچ٬تخم مرغ٬قهوه. مادر از او خواست که هویچ هارا لمس کند وبگوید که چگونه اند ؟!  او اینکار را کردو گفت: نرم اند

 بعد از او خواست تخم مرغ هارا بشکند ٬ بعداز اینکه پوسته آن را جدا کرد ٬ تخم مرغ سفت شده را دید و در آخر از او خواست که قهوه را بچشد .

دختر از مادرش پرسید که: مفهوم اینها چیه؟ 

مادر بهش پاسخ داد: هرسه این مواد در شرایط سخت و یکسان بوده است ٬ آب جوشان٬ اما هرکدام عکس العمل متفاوتی نشان داده اند.

هویچ در ابتدا بسیار سخت ومحکم به نظر میرسد اماوقتی در آب جوشان قرار گرفت به راحتی نرم و ضعیف شد. تخم مرغ که در ابتدا شکننده بود و پوسته بیرونی آن از مایع درونی آن محافظت می کرد٬وقتی در آب جوش قرار گرفت مایع درونی آن سفت و محکم شد &zwnj. دانه های قهوه که یکتا بودند٬بعد از قرار گرفتن در آب جوشان٬آب را تغییر دادند.

مادر از دخترش پرسید:تو کدام یک ازین مواد هستی؟ وقتی شرایط بد وسختی پیش می آیدتو چگونه عمل می کنی؟ تو هویچ٬تخم مرغ یا دانه های قهوه هستی؟

به این فکر کن که من چه هستم؟آیا من هویچ هستم که به نظر محکم می آیم٬ اما در سختی ها خم می شوم و مقاومت خود را از دست می دهم ؟ 

 آیا من تخم مرغ هستم که با یک قلب نرم شروع می کند اما با حرارت محکم می شود؟  یا من دانه قهوه هستم که آب داغ را تغییر داد؟ وقتی آب داغ شد آن دانه بوی خوش وطعم دلپذیری را آزاد کرد. 

اگر تو مانند دانه های قهوه باشی هرچه شرایط بدتر میشوند تو بهتر می شوی وشرایط را به نفع خودت تغییر می دهی!
 
مامان صدرا
پاسخ
چقدر زیبا و قابل فهم و چقدر در زمان بندی خوبی 
ممنون عزیزم 
از خدا برا داشتن همچین دوستای گلی هزاران بار شکر میکنم 
بمونید برام