صدرا  جونم صدرا جونم ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

صدرا عشق مامان

پسری از جنس پاییز با بوی بهار...

کارهای 18 ماهگی وروجکم

1392/4/5 22:12
نویسنده : مامان صدرا
184 بازدید
اشتراک گذاری

می خوام برات بنویسم تا بماند اما نمی دونم از کجا شروع کنم و با چی شروع کنم....لبخند

این روزهااا 18 ماهه کوچکم پر از شور و نشاط کودکانه هستقلب

این روزهاااا 18 ماهه کوچکم غرق در شیطنت و دویدن از این سر منزل به آن سر منزل هستقلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم چنان دست در گردنم حلقه می کند و مرا در آغوشش می گیرد که بهترینهای دنیا از آن من می شودقلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم آثار هنری اش رو با خودکاری روی روتختی و بالشت ها به جا میگذاردقلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم با دستهای بهشتی اش در آوردن و بردن سفره به ما کمک میکندقلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم موقع لالا کردن با موهای نرم و نازکش بازی می کند تا می خوابد (عادت نوزادی تا حالا)قلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم با انگشتهای کوچکش خال های بدنمان را می کند (لابد فکر میکنه چیز زیادی به پوستمان چسبیدهنیشخند)قلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم پیجر تلفن بی سیم رو به صدا در میاره و رو به من میکنه ومیگه بابا..(یعنی بابا داره زنگ میزنه...ببینید این 18 ماهه کوچک جطور ما رو سرمار میزارهتعجب)قلب

این روزهااا  18 ماهه کوچکم عاشق دیدن کارتون و شبکه پویا شده است.قلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم به ماست می گوید مااا....به انار می گوید انا...به آشغالی می گوید آگاگا...و ...قلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم دست ما را همانند کش گرفته و به این و آن سو میکشد که خواسته‌اش را اجابت کنیمقلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم کتابی در دست می گیرد و ادای خوندن آدم بزرگا رو در میارهقلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم به چیدن لوگو و هرم هوشش علاقه نشون میده (قبلا علاقه ای نداشت)قلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم عاشق تاب بازی شده و مرتب میگه تاب تا عباسییییییییقلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم چنان با لبهای ناز صورتی رنگش بوسه میزند که تمام جسم و روح آدم تازه و غرق در لذت میشهقلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم در باز و بستن پوشکش همکاری میکند (یعنی اذیتم نمی کنه)قلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم هر کار بدی که میکنه...میگم کی کرد...میگه آگا  یعنی آقاقلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم عکس پدرش را نشان میدهد و می گوید باباقلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم راهی برای بلند شدن قدش و راهیابی به اپن آشپزخونه و کمدش و...پیدا کرده و آن هم رفتن روی ماشین و اسباب بازیهایش هستقلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم دو تا کار بد انجام میدهد یکی جیغ کشیدن و دیگری تو سر خودش زدنناراحت...مامان جون ومامان بزرگت  میگن چون میخواد حرف بزنه نمی تونه این عکس العمل ها رو نشون میده....(نمی دونم تا چه حد درسته)قلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم یاد دوران نوزادی کرده و پستونک می خوردچشمک (هر چند که نوزادی هم نمی خورد)قلب

این روزهااا 18 ماهه کوچکم خنده هایی می کند که دل آدم رو به کهکشون ها میبرهقلب

این روزهااا خانه کوچک ما پر است  از سر و صدای یک کودک 18 ماهه، پر  است از اسباب بازیهای کودک 18 ماهه، پر است از قهقهه های یک کودک 18 ماهه ....قلب

این روزهااا پدر با تمام خستگیهای یک روز کاری، در انتهای شب چنان با کودک 18 ماهه بازی می کند که انگار اصلا خسته نبوده ...پدر با شادی این کودک 18 ماهه خستگی از تن بیرون میکند.  قلب

این روزهااا تمام فکر و ذکرم، تمام شادیهام، تمام زندگیم ....18 ماهه کوچکم هستقلب

لبخندپسرم، خدا رو به خاطر مادر شدنم... بخاطر بودنت...به خاطر داشتنت...به خاطر بالندگیت.... به خاطر شادیهایت و به خاطر..... هزاران هزار سپاس می گویم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)