صدرا  جونم صدرا جونم ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

صدرا عشق مامان

پسری از جنس پاییز با بوی بهار...

24 ماهگیت مبارک دلبرکم

1392/9/17 13:43
نویسنده : مامان صدرا
301 بازدید
اشتراک گذاری

 

یا لطیف...

وقتی بدنیا آمدی...

وقتی تو را روی سینه ام گذاشتند و تاکید داشتند؛ سرت رو بلند نکن! تکون نده!

برای لمست...برای باورِ بودنت! دست هایت را گرفتم...

انگشتانم را لای آن مخملِ چند سانتیِ بهشتی گذاشتم و تو محکم چسبیدی ام...

حس ات کردم...نفسم در نمی آمد تا عمیق نفس بِکِشم ت...حتی ، هق هق هایم کارساز نبود...با شصتم روی پوست ابریشمی ات را نوازش میکردم...قلبم قلبم قلبم...یادت می آید جانکم؟

دستهایت...

این دوسالگیت حضورِ پاک و بی نظیرت ، وقتی می خواستم بخوابم...برای لمسِ حضورت...باز انگشتم را کفِ دستت رها می کردم و تو باز...

دستهایت...

مهربان ترین دست های دنیاست برای من!!!

امروز...وقتی سرم توی گوشی بود...بعد از هزار بازی و کاردستی و آرایش کردنم!

وقتی دفترچه ی پوه را پیدا کردی و با ذوق گفتی : این مالِ منه! پیداش تردم!

امروز وقتی که خودکارها را باز ولو کردی و شروع به خط خطی کردن شدی...و من گوشه ی چشمم پیشت بود...میدانم هیچ از نقاشی نمی دانی...حتی مداد هایت را هم خوب دست نمیگیری...رنگ شناسی و رنگ بازی را از استادی...اما نقاشی را....

یک لحظه من کجا بودم که ندیدم!!!!

و تو با برگه ی دفترچه ی پوه برگشتی و گفتی : _مامان ببین ! تو رو تشیدم!

و من دقیقا همان حسِ زیبایی که انتظارش را می کشیدم ؛ چشیدم...نقاشی تو ، دستانت ، وجودت ، قلبم قلبم قلبم!

ممنون عزیزتر از جــــــــــــــــــــــــــــانم ...

و امروز دستهایت به من آموخت...دلخوشی ها کم نیست...

خـــــــــــــــــــــدا می شود باز خودم را توی آغوشت رها کنم؟! شکرالله

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)