کلاس دومی خونه ی ما❤
💕💕 چه زود دیر می شود ! در باز شد ... برپا ! ... برجا ! درس اول : بابا آب داد ، ما سیراب شدیم . بابا نان داد ، ما سیر شدیم ... اکرم و امین چقدر سیب و انار داشتند در سبد مهربانی شان ... و کوکب خانم چقدر مهمان نواز بود و چقدر همه منتظر آمدن حسنک بودند ... کوچه پس کوچه های کودکی را به سرعت طی کردیم و در زندگی گم شدیم. همه زیبایی ها رنگ باخت ...! و در زمانه ایی که زمین در حال گرم شدن است قلب هایمان یخ زد ! نگاهمان سرد شد و دستانمان خسته ... دیگر باران با ترانه نمی بارد ! و ما کودکان دیروز دلتن
گ شدیم ...
و امروز چقدر دلتنگ آن روزهاییم که هرگز نفهمیدیم ؛چرا برای بزرگ شدن این همه بی تاب بودیم؟؟؟
مرد کوچکم چه دلبرانه دل منِ مادر رو میبری ولی بی انصافی نیست اینهمه عشق این همه معصومیت
مگر میشود معصومیت و پاکی تو را دید و وجود خدا را شاکر نشد
خدا جونم؛ مرسی به خاطر این نعمت بزرگ
بنده ای خدا را گفت: اگر سرنوشت مرا تو نوشته ای پس چرا دعا کنم؟ خداوند فرمود: شاید نوشته باشم هر چه دعا کرد
دعا میکنم پسرم هر ثانیه ات هر روزت هر ماه ات هر سال ات پر از سلامتی و موفقعیت باشد .دعای خیرم بدرقه راهت موفق باشی عمر مادر
مگرمیشوداین نعمت الهی را داشت و روزی بارها قربون صدقه اش نرفت
اینم غذای مورد علاقه ی پسرم لازانیا جان برای اولین روز مدرسه اش😋😍
واینم کشک بادمجان مامان پز 😋
این گل زیبا هم تقدیم تک تک دوستای نی نی وبلاگی عزیزم که خیلی دلم براشون تنگ شده 🌹🌹🌹