نزدیک واکسن 18 ماهگی عسل
عزیز دلم خیلی دل نگرانم هر روز که میگذرد دل نگرانیم برای بزرگ کردن تو بیشتر وبیشتر میشود بند دلم چند وقتهکه مامانو خیلی داری اذیت میکنی همش گریه نمیدونم علتشو ولی میگم شاید از دندوناشه وقتی بابا سر کار میره همش گریه میکنی دنبال اون می افتی ایا تربیت من غلطه یا از بد خلقی وشیطنت خودته به هر حال هر چه که هستی بازم دوست دارم وعاشق اون نگاه هایی که به من وبابات خیره میشی هستم عزیزم تو دیگه بزرگ شدی مرد این خونه شدی تو وگریه عزیزم پاره تنم وجودم همه عمرم تنها 5 روز مانه به واکسن 18 ماهگیت خیلی دلگیرم چه کنم تمام وجودم با شنیدن واکسن به لرزه میفته خدا یا به من وپسرم قدرت وتحمل بده تا این سختی هم اسان بشه به خیر بگذره انشا الله
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی