صدرا  جونم صدرا جونم ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره

صدرا عشق مامان

پسری از جنس پاییز با بوی بهار...

روزهای زمستونیه ما

صدرایم تو شنیدنی مث شعر خواستنی "چون رویا مث یک قصه ی تازه گقتنی برای دنیا تو تقدس طلوعی تو عقیقی تو قشنگترین نگینی از همه دنیا واسه من تویی که قشنگترینی اولینی "اخرینی تو برام عزیز ترینی تو همیشه بهترینی جای ماه تو اسمونه ....تو چرا روی زمینی ؟ تو ی دنیا مهربونی با خودت تو سینه داری تو خوبی و  محبت هیچ موقع کم نمی یاری توی اسمون قلبم تویی ماه مهربونم ماه من ...
8 دی 1395

روز میلاد تو معراج دستهای من است

روز میلاد تو,معراج دستهای من است؛ وقتی که عاشقانه تولدت را شکر میگویم... تو پنچ ساله  شدی نفسم؟! چه ارام... چه خوش... چه باعظمت... خدایا چقدر دوستم داری ...ممنون... چه حس و حالی دارم...باز هم چشمهایم خیس شد... به بزرگی مهربانم قسم....این چند روز فقط به خودم...تو...زندگیمان. .فکر کردم... هیچ حرفی برای گفتن نیست و هزاران حرف ناگفته ... فقط بدان تمام هستی ام به نفسهایت بند است... تو ارام جان مایی.... تولدت مبارک فرشته ی من جشن تولد صدرا کوچولو با تم اسپایدر من امسال در جمع فامیل و دوستان نزدیک در یک مهمانی  نسبتا جمع و جور خودمانی تولد پسرک نازنینم را ج...
24 آذر 1395

فرخنده باد سالروز تولدت

لذتی برتر از این نيست كه جوانه ای در درونت بپرورانی و از آنگاه که قدمهای لرزانش را به این دنیا می گذارد فرشته نجاتش شوی و نیازهای کودکانه اش را با دل و جان برآوری و روزی نه چندان دور از آن زمان که شیره جانت را شبانه خسته و ناتوان در دهانش می نهی یا دست و پاهای ظریف و ناتوانش را نوازش می کنی روی دو پاهای کوچکش بایستد و چند قدم تا آغوشت را، با خنده و هیجان گام بردارد و خودش را روی وجودت رها کند؟ گرمای تنش را حس می کنی و تو هم در شادی این گام بزرگش به سوی آینده شریک می شوی... وصف ناپذیر است که زماني به چشمهایم مینگری و با نگاه و لبخندت همراهی مرا می طلبي!   یا وقتی مشغول کارهای روزانه در آغوشت گرفته ام و با تکه ای نان سرگرمت ک...
16 آذر 1395

روزمرگی های پسر نازم

سلام شاخه نباتم سلام عشق مادر  پسرکم دیگه داری برا خودت مردی میشی و من مادر ذوق میکنم از لحظه ی لحظه ی زندگیت ..... پسرکم عشق من هزار ماشالاه دیگه بزرگ شدی و یه پسر مودب و حرف گوش کن ولــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی یک سری مشکلاتی هم من و شما مادر و پسر با هم داریم  ولی همه ی اینها درست میشه چون شما همکاری و حرف شنوی خوبی داری مثلا برای تلویزیون نگاه کردنت برات ساعت مخصوص گذاشتم و فقط در یه ساعتهای خاصی میتونی ببینی و علاقه ی بیش از حدی به کارتون niloya داری وبیشترم ب کلیپهای انگلیسی که از اموزشگاه دادن گوش میکنی  مهارت یادگیریت روز ب روز بهتر وبهتر شده وشعرهای زیادی یاد گرفتی که...
9 آذر 1395

دل نوشته

چه طولانی شده فاصله بین نوشتنهایم...دلم لک زده که ساعتها بنشینم وبرایت بنویسم وبه ثبت موقتش کنم ...تا روزی روزگاری منتشرشان کنم .   پسر نازنینم گفتم برات بنویسم آنچه که در دل دارم ونمیتوانم بگویم ...شاید مجالی نباشد که برایت بگویم ...نمیدانم این دل نوشته روزی چشمهای زیبای تو رو زیارت خواهد کرد یا نه ...   رفته رفته تو در کنارم پا گرفتی بر خلاف آنچه گفته میشد که تو به من محتاج هستی،من ب تو محتاج شدم وبر تو مشتاق وتو شدی تمام نیازم ...همه تلاشم وهمه انگیزه ام برای تغییر برای تحمل هر سختی ..   .پسر نازنینم😍   همین که تو رو دارم بهترین هدیه ی دنیا را دارم . دیگر در بین ستاره ها ب دنبال درخشانترین ستاره نیستم...
7 آبان 1395

دلتنگیهایی مادری وعکسهای زیبای ساحل گیسوم

سلام نازنینم سلام عشقم سلام بهترین اتفاق زندگیم چطور می‌شود آدمهایی که یکدیگر را دوست دارند خواسته یا ناخواسته باعث آزار هم شوند. چطور می‌شود ناخواسته باشد؟!! مگر دوست داشتن این نیست که بدانی عزیزت با چه چیزی ناراحت و با چه چیزی خوشحال می‌شود؟ اگر این است پس چه می‌شود که راضی به ناراحتی‌اش می‌شوی؟!! چه می‌شود که دلش را می‌شکنی؟! چه می‌شود که با احساساتش بازی می‌کنی؟! بهتر است حداقل تکلیف دل خودمان را مشخص کنیم. پسر گلم غمگین نباش این خصلت آدمهاست که در طول زندگی‌ات دوستت دارند اما بطور مرتب به قول خودشان ناخواسته ناراحتت می&z...
24 شهريور 1395

ترم اول گارگاه دو زبانه مادر وکودک(آکادمی اشتیاق)

سلام به پسمل ناز وخوردنیم که هر چقدرم بزرگتر میشه عاشقانه هام نسبت بهش بیشتر وبیشتر میشه ناز گلم چن مدتیه که نتونستم برات بنویسم خیلی دلتنگ اینجا بودم  دوست دارم نفسم پسرم الان این پستو که برات مینویسم جلسه هفتم از زبان وپست سر گذاشتیم خیلی چیزا یاد گرفتی بیشتر از اون با بچه ها تو کلاس بازی میکنی خیلی بهم وابسته ای اینم به نوعی هم منو اذیت میکنه هم تورو  بیشتر از یادگیریت این برام مهم بود که تا موقع  پیش دبستانی این مسله رو حل کنم  کم کم وابستگیت بهم کم بشه تا راحت پیش بری پسرم تا یادم نره از اول ماه رمضان همش مریضی نمیدونم فقط درد شکم داری وگاهیم حالت تهوع واستفراغ سه بارم بردم دکتر واصلام خوب بشو نیستی واین ...
2 تير 1395