صدرا  جونم صدرا جونم ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

صدرا عشق مامان

پسری از جنس پاییز با بوی بهار...

دل بازی

1392/10/28 22:32
نویسنده : مامان صدرا
162 بازدید
اشتراک گذاری

 

یا حق...

پســـــــــــــر کوچولوی مامان

قند تو دلم آب می کنی با این ایده هات...با پیشنهاد بازی دادنت...با هماهنگیِ بازی و فضایی که هستیم!

میگی: مامان مثلا من آقای فروشی ام!(بسته به چیزی که دم دستته، شغلت رو انتخاب می کنی..)

تو: _هر تی تِتاب میخواد...هر تی مداد رَندی میخواد...(این جمله کاملا مخصوص به خودته!)

من: _سلام آقا اینا چنده؟

تو‌ :_سلام بفرمایید...دو تومنه..میخواید؟

من :_وای چه گرونه!

تو :_خوب بیا ده تومن!

من :_نه همون دو تومنی رو بدید! (اموزش غیر مستقیمِ بیشتر و کمتر) ممنون آقا...

تو :_ خایش می تونم!!!

..................

مامان مثلا من دزدم تو پلیسی...من فرار می تونم تو بیا منو بدیر!

و من باید دنبالِ یه دزدِ کوچولوی خوشمزه بدوم که قلبمو برداشته و مال خودش کرده....وقتی هم می گیرمش توقع داره با یه ببخشید آقای پلیس همه چیز تموم بشه...

_مامان حالا من پلیسِ مهربونم...تو دزد بداخلاقی!

می دوی دنبالم....وقتی بهم نزدیک می شی...می گی :_ فرار نَتون! من تاریت ندارم...من پلیس مهربونم! فقط می خواستم بگم دیده دزدی نتون!

می دونی حتی پلیسای دنیای بچگیت هم مثلِ‌ خودتن!

_مامان حالا من پلیسِ بداخلاقم....تو دزدی..._ ایست! پلیس بداخلاقم من! فرار نتون! الان دَسدیرت می تونم!

راستی یه تفنگ هم این وسطا هست...اگرم نبود....انگشت اشاره اتو می کنی تفنگ و تیو تیو ...تیو تیو...

اینقدر قشنگ حس می گیری...که گاهی عمدا دلم میخواد دستگیرم کنی! بعد دستای کوچولوت رو دور پاهام حلقه کنی محکم! و منو ببری یه گوشه بشونی...چشم تو چشمم زل بزنی و با اخم بگی...چرا دزدی می تونی...دزدِ خوبی باش! مهربون باش! منم بگم اگه یه بوس بدی دیگه دزدی نمی کنم...وقتی بوس رو ازت گرفتم و بهم مزه داد ...هی ازت باج بگیرم و تو بفهمی دارم بازی رو خراب می کنم...بزنی زیر همه چیز و بگی...مامان بازی تون...هی ندو بوس بده بوس بده!

منم بمیرم برات.

.................

راستی وقتی دوتور صدرا می شی...تموم دردام یادم میرم...همون نگاهت...عطر موهات...گرمی نفس هات..لطافت دستای بهشتی ات خوبم می کنه....اصلا همین صدات....آرومم میکنه!

وقتی هم که به دستور تو جامون عوض میشه و من دکتر می شم و تو مریض...تنها تجویزم برات بوووووسه هامه! که بازم اعتراضه تو رو دنبال داره...

 گاهی یه چیزی پیدا می کنی و دستت می گیری و می گی : _من پیرمردم! صداتو می لرزونی...کمرت رو خم می کنی..دستت رو می لرزونی و می گی...پدر جان برو تنار میخوام برم خونمون...

منم می شم یه پسری که کمکت می کنم...

و...

................

پسرم ممنونم که این لحظه هامو با وجود ت پر میکنی .

تنها ارامشی که دارم بازی با وروجک خونه هستش که تمام درد ها دنیا از من دور میشن

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)