بابا بلد نیست .......
سلام وروجک خونه
پسرم امروز ما رو خیلی خندوندی که با بابایی میخواستیم درسته قورتت بدیم عشق مامان بعد ازامدن بابایی که خیلی قبراح وسر حال بودی منم که از عصر اسباب بازیهاتو که تو پارکینگ بودن رو برات اورده بودم خلاصه از عصر امروز سر گرم بازی بودی ولی قبل بابایی خونه رو مرتب کرده بودم که بابایی امسال علاقه زیادی به سریال مختار نامه داره و تماشای تی وی هم تو اتاق کوچولو واونم با چه ماجراهایی
پدر خونه در حال تماشای تی وی و کوچولوی خونه هم در حال ریخت وپاش اسباب بازیها وسط اتاق و یه ساعت هم از داخل اون اسباب بازیهآ پیدا شد وشد سوزه ی ماچون اون ساعت چراغ داره و باید تو تاریکی عکسش نمایا ن بشهکه گل پسرما تمام چراغ ها رو خاموش کرد ومنم سرگرم تمیز کردن اشپز خونه وخلاصه صدای
مااااااامااااااان؟
گفتم:جونم
بیابیابابابلدنیست:
برو الان میام مامان کار دارم:
بازم ماااااااامااان:
بدون پاسخ بابا اوف شد.
چی مامان؟
بابا اوف
بیا بریم ببینم چی شده مامان:
خلاصه پای بابایی با اشیای زیاد تو برخوردواف شده بودودر نتیجه چراغ روکّه به کفته ی خودت من بلد بودم تا اخر شب چراغ بازی کردیم اونم در تاریکی شب