صدا بده ............
چگونه نگاهم را از نگاهت بدزدم تا بند را آب ندهم ؟
چگونه در آغوش نگیرمت و دور تا دور خانه نچرخانمت ؟
چگونه کودک ِ کوچک ِ بی تکرار ِ من ؟
ظرف میوه را درست با چشم برهم زدنی برعکس روی زمین ریخته ای !
کاسه سوپت را یک جا روی میز خالی کرده ای !
با مدادشمعی هایت تمام میز را خط کشیده ای !
برای هر کدام از کارهایی که کمی درست نیست باید تدبیری بیندیشم ، باید متفاوت عمل کنم !
تصمیم به سکوت گرفته ام ، به چشمانت نگاه نمیکنم تا دلم نلرزد ، وانمود میکنم ناراحتم !
نزدیک می آیی ، قلبم تندتر میتپد ،
ـ مامان ، مامان !
قرار است متوجه اشتباهت بشوی ، پس عقب نشینی نمیکنم !
ـ مامان ، مامان ، مامان صِدا بده ، صِدا بِده دیگــــِــــــــــه !!!
من چه کنم ؟
من با تو کوچک ِ 22ماهه ام چه کنم ؟
من با این لحن ِ تحکم آمیز ِ کودکانه ِ پر از التماس چه کنم ؟
صدا میدهم !!!!! تسلیم میشوم !!!!!! نگاهت میکنم !!!!!!!
ـ کارت اشتباه بود مامان جان ، مراقب رفتارت باش !
ـ مهربون باش مامان ، مهربون باش تا بوسِت کنم !!!!!!!
درسهای خودم را به خودم پس میدهی ؟؟؟ چه دنیای زیبایی است !
و این است معنی تمام پرورش و تربیت ، و این است دنیای پیچیده روانشناسی ِ کودک !
من مراقب رفتارم هستم ، تو نیز باش !
دوستت دارم نزدیک ترین فرشته ِ خدا به من !
دوستت دارم فرستاده از آسمان !
دوستت دارم کتاب ِ نانوشته هستی ِ من !
دوستت دارم آموزگار ِ توانای بی مثالم