دل پدر وپسر
روزی پدری دست خود را روی شانه پسر خود گذاشت و گفت: من قویترم یا تو؟ پسر گفت: من. پدر جا خورده و دوباره پرسید من قویترم یا تو؟ پسر گفت: من. پدر بغض کرد و دوباره پرسید: من قویترم یا تو؟ پسر گفت: من. پدر از جا بلند شد چند قدم با ناراحتی و اشک از پسرش دور شدو دوباره پرسید من قویترم یا تو؟ پسر گفت: تو. پدر گفت چون من ناراحت شدم گفتی من قویترم؟ پسر گفت: نه آن سه باری که گفتم من از تو قویترم چون دستت روی شانه ام بود پشتم به کوهی مثل تو گرم بود اما وقتی دستت را برداشتی دیدم بی تو چیزی نیستم...
انشاءالله تا ابد برای هم پشت و پناه و تکیه گاه باشید
با داشتن پدر و پسری عاشق چون شماها خوشبخت ترین میشوم
خدا رو به خاطر تمام داده هاش و نداده هاش شکر میکنم
٢٧ فروردین ٩٢
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی