صدرا  جونم صدرا جونم ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

صدرا عشق مامان

پسری از جنس پاییز با بوی بهار...

امتحان دلپذیر

1392/6/13 22:39
نویسنده : مامان صدرا
187 بازدید
اشتراک گذاری

باری با خدا

مادرها وقتی با کودکشان بازی میکنند همیشه می گذارند کودک برنده شود.لذتی بالاتر از این نیست وقتی برق شادی را توی چشمهای کودکشان میبینند.

مادرها تنها موحودات روی زمینند که از این بازنده شدن لذت می برند.

(ته اش را که نگاه کنی توی این بازی کسی بازنده نیست)

.

.

.

و فدیناه بذبح عظیم...

فصل امتحان من این بار به نام تو ورق خورد پسرم. امتحان می شوم به عزیزترینم.چه سخت امتحانیست. باید تاب بیاورم.باید رد نشوم باید بپذیزم آنچه او برای من و تو تقدیر کرده است.حتما چیزی در صفحه پیشانیت نوشته است که از همین ابتدای راه ، سختی های دنیا را چشیده ای . هر که بامش بیش برفش بیشتر...

 رویا ی من

نمی دانم چرا!
اما همین الان، هوس کردمش...

که بزرگ شده باشی، 20-21 ساله!

گوشی ام را بردارم، sms بنویسم و ارسال کنم...
به مخاطب از گل بهترم، پســـــرم.
آخ، چقدر شیرین...

حال و روزت را بپرسم، دعا بدرقه ات کنم، برایت لطیفه بفرستم!
حرف های مادر و پسری بزنیم و من کِـیف کنم از داشتنت! فکر کن...

 

صدرا؛

"دوستت دارم"، جمله ی کمی ست برای اینکه بدانی با قلبم چه کرده ای.

 مادرانه

 

 

ای همـــــه ی من ؛
صدرا !

امشب دلم می خواهد که برایت بنویسم ، اما از کجا ؟ نمی دانم .

از دلتنگی این روزهایم ، از این روزهای20ماهگیت ...
و یا از امروز ، این روز خاص .
روز من ...
روز مادر !

 

 


کوچکِ نیک سرشتم ؛

تمـــام امروزم را بدهـــکار توام .
امروز هرچه دارم از توست ، از تو و حضورت .

این همه عاشقی ...
این همه اتفاق جدید و بکر !
این همه احســـاس .
این همه شوق و مادرانگی ...

همه و همه به خاطر وجود مهربانِ توست ، گل گندمم .

ممنونم که من رو مادر خودت کردی .
ممنون که از بهشــت ، آمدی برای من ، تنها من .
ممنون که من را ، " مــــــــادر " کردی .
ممنون که هستی .
باش .

 

. تو به من ، جااااان بخشـــیدی .

تمااااام .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)