نیمی از وجودم ...!
شايد خدا تو را به خاطرِ اين به من داد كه هم وزن معصوميتت دوستت داشته باشم شايد بايد باهم بعدهاي بعد از اين بخنديم و برقصيم رهاي رها
جانكم ، دلتنگي هايم را ببوس تا تمام ِ گريبانم بوي تو را بگيرد. تا نقش لبهاي كودكانه ات با طعم ِ مبهم ِ دنياي يك نفره ات روي پوستم بماند.
مي خواهم تو را در مزرعه ي احساسم بكارم تا باران بي دليل از ابر نبارد. مي خواهم خدا را ببوسم كه تو را در من خلاصه كرد.
من هر روز با شعرهايم كه تمام احساس ِ من است نوازشت ميكنم لمست ميكنم مي بوسمت موهاي نرمت را شانه ميكنم صورتت را ميشويم و به تو شعر ميدهم تا گرسنه ي احساس نباشي .
مامان نوشت:تو آرامشِ جانِ منی...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی