تویی که جان من شدی!
کودکم آرام آرام قد می کشد و من در سایه امن صداقت ناب کودکانه اش بزرگ می شوم
او می رقصد و من آرام آرام نوای کودکانه اش را زمزمه میکنم...
او می خندد، و من از شوقِ حضورش اشک می ریزم....
او آرام در آغوشم آرام می گیرد و من تا صبح از آرامشش آرام می شوم...
او پرواز می کند و من شادمانه آنقدر می نگرمش تا چشمانم جز او هیچ نبیند...
او بازی می کند ....کودکانه می پرد...حرف می زند...به زبانی که کسی جز من نمیفهمدش..
و طبیعت را حس میکند!
خدا را می بوید ... و من کودکانه در سایه بزرگیش پنهان می شوم...تا از گرمای دست نوازش غیب بی بهره نمانم..!
کودکم دوستان زیادی دارد! و من نیز ... .
او را...!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی