صدرا  جونم صدرا جونم ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

صدرا عشق مامان

پسری از جنس پاییز با بوی بهار...

شرح کار این روز ا و19 ماهگی قند عسل

1392/11/27 22:16
نویسنده : مامان صدرا
203 بازدید
اشتراک گذاری

همه شیرینی زندگیم 19 ماهه شدنت مبارک

 

پسر نازنینم آنقدر سرعت بزرگ شدنت زیاد است که هر چی سعی میکنم بهش نمیرسم...

به زمان احتیاج دارم...

میدونم کجا می خوام برم فقط لازم است که روزهام کش بیان....

من و بابایی با شروع 19 ماهگیت درک کردیم که داریم وارد یکی دیگه از مرحله های شیرین زندگی پسرمون میشیم... مرحله بزرگ شدن و قد کشیدن... مرحله بالندگی... مرحله درک کردن خیلی از مسائل و حرفهای بیشتر و ... امیدواریم بتونیم راهنمای خوبی برای تمام مراحل زندگیت باشیم عزیز دلم...امیدوارم بتونیم همزمان با تو فدم برداریم و پیش بریم..

زمان خیلی زود در حال گذر است...

کاش میشد در لحظه ایستاد و لذت برد اما ...

چه زود و باور نکردنیست بالندگیت...هر روز در حال تغییر و تحولی... هر روز در حال رشدی... هر روز با روز دیگرت فرق دارد...روزهایم رو با شیرین کاریهات متفاوت کردی...قلببرایت می نویسم تا بدانی این روزهایت چطور در حال گذرند:بغل

این روزها بیشتر صدای وروجک میاد هی صدام میکنی با اون زبون شیرنت ماما ما

این روزها وقتی که اب میخوای به زبون خودت میگی اب

 

 این روزها کلمه دردر  زیادتر از دیروز ودیروز شده

این روزها وقتی کلمه استخر میاد زود دستتو به موها میزنی میگی بشونم

این روزها پوشکت راکه با داد وبیداد وگریه  می بستم خودت میاری تا پوشکت کنم

این روزها هر خواسته ای رو که داری اجابت می کنم تو هم با شیرین زبونیهات دلم رو آب می کنی..

این روزها  هر وقت صداش میکنیم میگیم صدرا میگه هااااااا هر چی سعی کردیم بعد از صدا زدنش بگه بله ناموفق بودیم... و هنوز میگه هااااااااااا

این روزها  خودش سوار سه چرخه اش میشه و جلو و عقب میره...البته اگه پاهاش روی زمین باشه...چون هنوز کامل نمی تونه پا بزنه... گهگاهی هم با سه چرخه اش زمین می خوره..

این روزهاعاشق دیدن کارتون و البته دیدن شبکه په په شده .... اینقدر مات و مبهوت میشه که چند لقمه غذا اینجوری می خوره...

این روزهاازگیها به کتاب و دیدن سی دی های کارتونی خیلی علاقه نشون میدی ...مرتب کتاب دستت میگیری و با زبون خودت کلی می خونی....فدای کتاب خوندنت بشم عزیزم... در ضمن به نقاشی کشیدن که خیلی وقته علاقه داشتی اما این روزهااا بیشتر شده و مرتب از من دفتر و مداد می خواهی که نقاشی بکشی...

این روزها دیگه خبری از خونه ی تمیزما نیست 

این روزها واین روزهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

این روزها کاش کسی بود و زمان را متوقف میکرد این روزها چه قدر شیطون بلا  ودوست  داشتنی شدی این روزها به نظرم خیلی بزرگ شدی  کاش الان بود و بوی عطر نوزادیهایت را تجسم میکردم کاش لباسهایت که از سایز تو بزرگتر بودن را احساس میکردم ولی کاش  کاش

 

 

19 ماهگیت مبارک پسر نازم

با یه عالمه آرزوهای رنگی واسه تو که ...

بهترینی...عشقمی...

نفسمی....دنیای منی...

امید زندگیمی...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)