30 ماهگی کلوچه واندر احوالات عسلک
مثل ساحل ارام باش .تا دیگران مثل دریا بی قرارت باشند.....
ای همه ی وجودم مثل دریا بی قرارتم ........
سلام به یکی یه دونم که روز به روز عاشقتر میشم
عاشق وروجکم که با شیرین کاریهاش دلم ضعف میره
گاهی اوقات محو تماشای ادا واطفالات میشم
انگار همون دیروز بود که یه پسر بچه یه روزه رو بغل کردم
روز ها چه زود میگذرد وقتی کنارمی
در کنارم بمان که با وجودت شادیم دو چندان میشود
دلبرکم
ماهگیت مبارکککککککککککککک
عسلکم میخوام از کارای روزمرگیت برات بگم که این روزا بیشتر وقتمون تو گشت وگذار طی میشه که بیشتر عصرا با مامان فاطی اینا قرار میزاریم ومیریم پارک ایل گلی /یا پارک باغچه بان که نزدیک خونه مونه با امیر حسین کلی بازی وشیطونی میکنی کلی سرسره وتاب سوار میشی .خلاصه بعد از چند ساعتی با گریه از مامان فاطی اینا جدا میشی که خیلی برام ناراحت کننده هستش هم خیلی عصبانی میشم وهم به خاطر گریه هات غصه میخورمو دلم برات میسوزه که با چه ترفندهایی بیارم خونه .
هفته گذشته که چند روز تعطیل بود روز چهارشنبه اش با مامان فاطی اینا دعوت بودیم خونه مادر بزرگ خودم که اونجا هم کلی شیطونی ودلبری کردی با اون شیرین زبونیات
(کلوچه ی خوشمزه ی مامان عاشقتم )
روز پنچ شنبه اش هم خونه مادر مریم جون اینا برای صرف شام دعوت بودیم که کلی با برادر زاده مریم جون بازی کردی که در اخراش دیگه بازی تبدیل شده بود به دعوا (پسر خودم ونمیگم ااااااااصلا اهل دعوا نیست پسرم همیشه در همه جا اقا تشریف دارن )
روز جمعه هم با مامان فاطی اینا رفتیم جلفا که از نمایشگاه ماشین گرفته تا بازار و.............
خلاصه هوا ی اونجا خیلی گرم بود ولی خیلی برامون خوش گذشت .
بفرمایید ادامه مطلب
این عکسا مربوط میشه روزی که با مامان فاطی اینا رفتیم لونا پارک ایل گلی خیلی برای شما خوش گذشت.
بساط توپ ها رو نگاه هر موقع که پارک میریم تا جایی که توپ ها تو اون توره جا بشن پر میکنی کلی مردم برا ما میخندن میگن فروشیه.خخخخخخخخخخخخخخ
وقتی میگم صدرا اخموووووووو (پسرم این شکلی میشی)
امروز بعده حموم برات دسر اوردم تا نوش جون کنی در عین خوردن هی میگفتی :مامان این چه اوشمزه اس بازم بلام درشت میکنی (مامان فدات شه تو ازم جون بخواه چه را که نمیشه)
اینم عکس امروزت که برای شام بردم پیتزا فروشی که منتظری تا پیتزات اماده بشه ای ناقلا بازم فکر شکمتی خخخخخخخخخخخخخ
اینجا هم رفته بودیم خونه مادر بزرگ بنده که با پسر همسایه توپ بازی میکردی .