صدرا  جونم صدرا جونم ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 21 روز سن داره

صدرا عشق مامان

پسری از جنس پاییز با بوی بهار...

چقد دلم برات تنگ شده...کودک من

با تو آسمون چه زیباست  با تو دنیام رو به راهه با تو لبخند رو لبامه   با تو غصه هام تباهه وقتی تو باشی کنارم   دیگه غصه ای ندارم روشنه تموم شب هام   همه دنیام پر ماهه عشق من اگه نباشی   دیگه عاشق نمی مونم بی تو هر جایی که باشم   می گم عشق یه اشتباهه   ...
22 آذر 1394

صدرایم چهار سالگیت مبارک

      از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمی‌کنم . . . دلم میخواد بدونی تو این همه ستاره / هیچ کی اندازه ی من نگاتو دوست نداره تولدت پر از نور خوش اومدی ستاره   روز میلاد تو,معراج دستهای من است؛ وقتی که عاشقانه تولدت را شکر میگویم... تو چهار ساله شدی نفسم؟! چه ارام... چه خوش... چه باعظمت... خدایا چقدر دوستم داری ...ممنون... صدرایم؛ چهار سال پیش چنین روزی پر بودم از انتظار ....برای دیدن روی ماهت خوابم نمی ...
19 آذر 1394

بزرگ شدی پسر

مشغولم....مشغول روزمرگی های آشپزخانه ی عزیزم...پیشنهاد بازی می دهی..باید جوری سرگرمت کنم که به کارهایم برسم... _برو عروسک پوه رو بیار باهاش بازی کن...ببین داره صدات میکنه! و به جای پوه حرف میزنم! صدرا صدرا... می دوی سمت اتاق..برمیداری و می آیی همان حوالی من... من هم مراقبم که حواسم به بازیت باشد..به پوه..چون من زبانش هستم! ساعتی بازی می کنی..و من ساعتی زبانِ پوه می شوم...بجایش کمک می خواهم..بجایش هیجان می دهم..بجایش گریه میکنم و تو خوشحال از همبازی دوست داشتنی ات! یکهو کاسه و کوزه را بهم میزنی..پوه را پرت می کنی و خودت را روی زمین می اندازی و شروع میکنی به مثلا گریه... _مامان پوه که واقعی نیست! الکیه...تو بجاش هی حف میزن...
9 آذر 1394

زیباترین آغاز را با تو تجربه کردم ، پس تا زیباترین پایان با تو ام

  همسر خوبم با وجود پر مهرت و نگاه گرمت دنیایی از پاکی و صفا برایم به ارمغان آوردی خوب من برای توصیف مهربانی‌هایت واژه‌ها یاری نمی‌ دهند ، چرا که تو خود قاموس مهربانی هستی و من خوشحالم که سالی دیگر بر عمر زندگی مشترکمان افزوده شد … عزیز دلم 87.09.05 سالگرد عروسی من و بابائی بود و حالا هشتمین  سالیه که این روز قشنگ رو داریم با تو فرشته ی کوچولومون جشن می گیریم دوستون دارم بهونه های زندگیم شنیدم دوست داشتن از عشق برتر است حالا میتوانم کاملا ابن جمله را درک کنم چون تا قبل از ازدواج عاشقت بودم اما حالا چون کودکی وابسته به مادر دوستت دارم و از بودن...
5 آذر 1394
1