صدرا  جونم صدرا جونم ، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

صدرا عشق مامان

پسری از جنس پاییز با بوی بهار...

جوجوی خوش خنده ی مامانی 27 ماهگیت مبارک

سلام به گل پسرم این ماهها و روز ها مثل برق وباد میگذرند ومافقط نظاره گر این روزهای شادیم  که گاه با سخن وروجک  غرق خنده میشویم وان را بارها وبارها تکرار میکنیم وبه وجد می اییم .وخدا رو به خاطر  داشتنت  شکر گذاریم   دلبرکم میدونی ۲۷ ماه از عاشقی مون گذشته  ۲۷ ماه از باهم بودنمون گذشته ۲۷ ماه با هم چهار دست وپا رفتنمان گذشته ۲۷ ماه  در کنار هم لنگ لنگ رفتنمان گذشته ۲۷ ماه با هم گریه کردیم وخندیدیم گذشته ۲۷ ماه از بودنت با شادی گذشته ولی الان تنها یادگاری که از قبل دارم وجود پاک ومعصومی که دنیا رو بگردم تا نداره می میونه که الان الان شده تنها بهانه ی زندگیمان کودکم ۲۷ ماهگیت مبارک ...
28 اسفند 1392

یه روز جمعه با یه پسرک ملوس وشیطون

سلام ملوسک مامان امروز که این پست وبرات میزارم تو در خواب شبانه ی ومنم هر موقع که فرصت میشه میام واز خاطراتت میگم .چون دوست دارم از لحظه های شیرین زندگیت بگویم که سوالی برایم نباشد که ای کاش مینوشتم . وبرای دلبندم که میدانم هر کودکی را که اینده  خواهد دید بگوید منم این شکلی بودم این ادا واطفالو رو داشتم خلاصه این خاطرات برای من وتو با ارزش است که هیچ کدوممون  هیچ گاه فراموش نخواهیم کرد  .حتی در پشت این لپ تاب که میشینم  وصفحه خاطرات پسملی رو که میخونم  همشون تازگی داره مثل عطر بوی تو ...........   پسمل گلی روز جمعه این ماه برای صرف نهار دعوت شدیم خونه ی مادر بزرگ  بنده . هر وقت که او...
28 اسفند 1392

لالایی کن چرا غ خونه من 2

        لالا کن خوشترین پایان قصه لالالالا که لالات می کنم من نگا ه بر قدوبالات می کنم من لالالالا که لالات بی بلا باد نگهدار شب و روزت خدا باد !   لالاییت می کنم خوابت نمیاد بزرگت کردم و یادت نمیاد بزرگت کردم و تا زن ده باشی غلام حضرت معصومه باشی ...
28 اسفند 1392

چهارشنبه سوری صدرا کوچول موچو لو

 سلام عزیزم پسمل خوردنی من که هروز که میگذرد خوردنی وخوشمزه تر میشی. عشق کوچولوی من خلاصه چهار شنبه سوری هم اومد امروز روز خوبی هم برای من بود وهم روز قشنگی برای نازم .امروز عمه عزیزم که تو غربت بود برای عید اومدن خونه مادر بزرگم  که عید رو این جا باشن خیلی خوشحال شدیم  وخیلی هم دلتنگ شون  بودیم وامروز بابایی برای صرف نهار نیومد خونه وتو مغازه کارایی داشت که دم عیدی سرشون شلوغه وبعد از ظهر زنگیدم به مامانم که بیاین خونه ی ما که دلمون گرفته وبابایی هم که ماشین وبرده نمیتونستم بااین گرد وغبار وطوفان تو روبیرون ببرم و مامانی اینا اومدن خونه مون و عصرونه خوردیم و مامانم مخواست دایی کوچیکتو ببره دکتر ویکم گلوش چرک کرده وم...
28 اسفند 1392

اسفند ماه وهیاهوی عید

زندگی یعنی دیدن لبخند عزیزانی که دوستشان داریم. زندگی یعنی شادی های بی دلیل و خنده های از ته دل. زندگی یعنی خاطره های یواشکی که ثانیه ها لبخند را بر لبانمان جاری می سازد. زندگی یعنی صدای قهقه کودکان، یعنی دیدن طلوع هر صبح خورشید... زندگی یعنی آرامش یعنی سادگی... زندگی، یعنی چای تازه دم مادر.   سلام به دوستای گلم وسلامی به لطافت گلها  به یکی یه دونه ی خونم  عشقم  پاره تنم بازم اومدم تا ازشیرین زبونیات بگم از بزرگ شدنات بگم  که ماشالله هزار ماشالله  دیگه تو حرف زدن مشکل نداری  ولی دوستان وفامیل ها میگن که چیزی نمیفهمیم ولی ما داریم تمام جملات تو را میفهمیم مثال قدیم که میگن زبون لال و مادرش می...
25 اسفند 1392

پسرک وروجک وشیرین زبون با یه مامان خونه تکونی تو وب وروز عشق مبارک

سلام گرم به دوست های گلم که تو این چند مدت سراغمون رو گرفتن دوستای عزیز من داشتم تو وبلاگم خونه تکانی میکردم واز بلاگفا وارد نی نی وبلاگ شدم به خاطر بعضی از مشکلاتی که تو بلاگفا داشتم واز این جا از دوست عزیزم فرنازجونم  تشکر میکنم به خاطر راهنمایی  وکمک در نی نی وب ما دیگه کامل کامل تو نی نی وبلاگیم دوست های عزیز ما رو دیگه با این نام لینک کنید وحالا از پسرم بگم که ماشالله هزار ماشالله شیطون تو دل برو شدی که که تو این چند روز مشغول خرید های عیدی هستیم که وقتی بنده ارایش یا جلوی اینه میرم میگه مامان بریم بازار قربون اون بازار رفتنت بشم که تو بازارهم خیلی اذیت میشم وکمر درد میگیرم به جاهای نزدیکی که میریم فقط میتونم کالس...
6 اسفند 1392

عشق 2 سال و 2 ماهه ی من

      سلام به کوچولوی خوش اخلاق مامانی عزیز دل مامان چه قدر شیطون وبلا وخواستنی شدی هرروز عشقم به تو بیشتر میشه با اون شیرین زبونیات دیگه تو خونه اون قدر حرف میزنی انگار چند نفر تو خونه است .قربون زبونت بشم  امروز عصر داشتی غذا میخوردی که منم هیچ توجهی بهت نمیکردم وداشتم tvتماشا میکردم  که داشتی به خودی خود میگفتی غذا وهورم چاق بشم چله بشم بیم مداسه  اخیییییی  مامان وقتی که شنیدم میدونستی که میخواستم به جای غذا تو رو بخورم یه دفعه قورتت بدم واین جمله رو چندین بارم تکرار کردی .غذا بخورم چاق بشم چله بشم برم مدرسه عزیز من برای این که تو خونه زیاد تنها میمونی وهی دلتنگیتم برام میگی که مامان دلم ...
4 اسفند 1392
1