دلتنگی های مامان
سرم پسمل خودم تمام هستیم داروندارم نفسم عشقم صدرا نازم امروز دلم گرفتهتنهای تنها بابایی رفته مهمونی برا صرف شام وگل مامانی مثل هر شبش ساعت 9/30 خوابیده ومن عاشق مردام <صدرا وامیر> امروز از صبح تنها بودیم بالاخره بابایی مارو امدن عصر بردن پارک که تو به کلی با خودت توپ بازی کردی چون با هیچ بچه ی بازی نمیکنی گلم وقتی میان کنارت بدوبدو پیشم میای در ضمن تصمیم گرفتم تا بذارمت مهد تا یکم اجتماعی ومستقل شی که نرفتی و اینم به خاطر لجبازیهات وشلوغیات گل من در استانه 19 ماهگیت وورود به 20 ماهگیت هستی منم که همیشه نگران وزن وغذا وشیرت هستم ودیگه به خاطر این نگرانی مرکز بهداشت هم ما رو شناخته اما وزن این ماهت 13/700وقدت 87...
نویسنده :
مامان صدرا
22:21